ظاهرا روزنامه جوان کاریکاتوری از آیتالله هاشمی بدون لباس روحانیت و با تیپ یک کدخدا کار کرده است و وی را با عنوان “خان بالا” مورد استهزاء قرار داده است. و از آنجا که بعد از ظهور پدیدهای به نام احمدینژادیسم اخلاق نقد با شتاب بیشتری به تهمت و توهین بدل شد و البته در رأس مجوز این اهانتها و تهمتها مجوز حمله به آقای هاشمی در کشور ما وجود دارد، این کاریکاتور هیچ واکنشی به همراه نداشته و اگر در موردی مشابه، از دیگر هم لباسان اقای هاشمی (ولو با سطح علمی و حلکمیتی بسیار پایینتر) این کاریکاتور چاپ میشد، با درجهای کمی پایینتر از ارتداد، با عاملان آن برخورد میگشت. اما خوب، هاشمی اینک به زعم برخی نه بزرگ نظام است و نه انقلابی!
اما جدای از بیانصافی و ثقل گناه اصل این کار، بررسی چند نکته ضروری است:
اول اینکه، هاشمی با چه موقعیتی انقلابی شد؟
میگویند انقلاب برای فقرا هم فال است و هم تماشا، اما هاشمی طلبهای ثروتمند است به نحوی که قبل از انقلاب به امریکا سفر نموده و با شهید باهنر به ژاپن رفته است. چهل هزار متر ساختمان و آپارتمان در تهران با شهیدباهنر ساخته است، زندانیان سیاسی میدانند که پول هاشمی پشتیبان زندانیان سیاسی و خانواده آنان است و به قول آیتالله انواری، در زندان پول پول هاشمی بود!
نه پدر وی روحانی است و نه برادرانش، پس از سوی خانواده تحت فشار برای قرار گرفتن در کسوت طلبگی و آخوندی نیست. میتواند به راحتی به عیش و عشرت در کافههای داخلی و خارجی مشغول باشد. در اوج دوران غربت امام که تب مبارزه سرد شده است، با جدیت در حلقه مرکزی یاران و مبارزان قرار دارد.
آیت الله مصباح بزدی در کتاب گفتمان مصباح میگوید:
“درهمان وقتها که ما در انار مخفی شده بودیم آقای هاشمی به رفسنجان آمده بودند. منبر هم می رفتند. وقتی شنیدم ایشان منبر میروند تعجب کردم. … تا اینکه دههی آخر صفر ساواک آمد و آقای هاشمی را گرفت و ما هم دوباره به اصطلاح متواری شدیم. … یک راست آمدیم تهران و به منزلی که در اطراف شهر برایمان گرفته بودند رفتیم. یکی دو ماه هم آنجا ماندیم بعد مخفیانه به قم آمدیم، نه با دوستان رفت و آمد میکردیم، نه بیرون می آمدیم، بیرون آمدنمان هم خیلی استثنایی بود و نادر”.
حسین شریعتمداری بارها این خاطره را نقل کرده است که زمانی که در نوجوانی توسط ساواک دستگیر میشود و در اتاق بازجویی خود را به بیهوشی میزند، از کتک خوردن زندانیای سخن میگوید که بازجو چنان گلوی او را فشار میداد که در حال خفه شدن بود، بازجو با عصبانیت به آن زندانی میگوید که باز هم اسم خمینی را در مقابل من میبری؟ و وقتی گلوی زندانی را رها نمود، وی با قاطعیت گفت که من مقلد خمینی هستم! و سپس … .
احمد احمد، زندانی و مبارز دوران رژیم ستمشاهی میگوید هاشمی در ماه رمضان در سلول انفرادی سرش را سمت دریچه آورده بود و برای بند منبر میرفت! ساواکیها آمدند و او را در سلولش روی زمین خواباندند و میخواستند برای تحقیر به زور روزهاش را باطل کنند، اما وی مقاومت میکرد و آنها نمیتوانستند تا اینکه بینی وی را گرفتند تا نفسش بند بیاید و دهان خود را باز کند، بعدا به وی در زندان گفتم حرکت زوری و اجباری آنها که روزه شما را باطل نمیکرد و چرا مقاومت کردید؟ و وی پاسخ داد که حکم را میدانم اما باید در مقابل اینها مقاومت نمود!
همه این ها در مکانی اتفاق میافتد که بسیاری به صرف حضور در این فضا خود را خیس میکردند(مانند خاطرهای که عزت شاهی از یک تودهای مدعی تعریف میکند که تا حسینی شکنجهگر ساواک را دید خود را خیس نمود!) و وصف شکنجههای هولناک آنان را همه میدانند و میدانند که سرسختترین انسانها در آنجا تاب نیاورده و تسلیم ساواک شدند. فضای کمیته مشترک به گونهای است که عزت شاهی، مبارز معروف با تمام جدیت و تحمل اسطورهای، تاب نیاورده و چند بار دست به خودکشی میزند!
هاشمی شخصی است که در زمانیکه میتواند در بهترین هتلهای دنیا مشغول عیش و عشرت باشد، تن به شکنجه و مرگ و مبارزه میدهد.
این دوران قبل از انقلاب هاشمی است و اما بعد از انقلاب که همه انقلابی شدهاند و حالا دور امام پر شده است از ریز و درشت انقلابیون مجاهد شنبه یا کهنه و قدیمی، هاشمی به قدری نزد امام اجر و قرب دارد که آیتالله وحیدخراسانی تصویری که از هاشمی بعد از انقلاب در ذهن دارد، تصویر شیخ جوانی است که در جلسهای که ایشان حضور داشته، هر چه به امام میگوید امام میپذیرد! و وی میپرسد این شیخ کیست که هر چه میگوید آقا قبول می کنند؟!
هاشمی تا زمان مرگ امام حساسترین مناصب و جایگاهها را دارد و نفر اول حلقه مورد مشورت امام است، آن هم امامی که فوقالعاده زیرک و تیزبین، سختگیر و توانمند است. مقام معظم رهبری در این باره بعد از رحلت امام میفرمایند:
“امروز بحمداللَّه در رأس دستگاههای اجرایی کشور، کسی است که امام در تمام طول دوران انقلاب و قبل از آن و بیشتر از همه بعد از انقلاب تا لحظه وفاتشان، “نهایت اعتماد و اطمینان” را به او داشتند … ایشان کسی است که اینقدر مورد اعتماد امام بود، اینقدر به امام نزدیک بود، حرفهای امام را بیشتر از آنها شنیده، درد دلهای امام را بیشتر از دیگران شنیده و خبر دارد. حالا عدهای همینطور حرف میزنند و اصلا نمیدانند که حرف دل امام چه بود!”. (۱۵خرداد۶۹ در جمع مردم خراسان.)
این از دوران امام! اما بعد از دوران امام هم هاشمی رسالت سنگینی داشت، ساختن کشور پساجنگ! کشوری در اوج خسارت و تحریم، پنج استان کاملا ویران، هزار میلیارد دلار خسارت جنگ، رسیدگی به صدها هزار خانواده قربانیان جنگ اعم از کشته زخمی و آواره، کسری بودجه عظیم، ویرانی تولید داخلی به همراه تحریم خارجی، افزایش انتظارات به خاطر تمام شدن جنگ و گذشتن یک دهه از انقلاب.
هاشمی چنان کمر همت میبندد که در نهایت از سوی رهبری کارنامه وی اینگونه معرفی میشود:
“این دورهى هشت ساله، براى کشور، یک دورهى بسیار پرکار و پر تلاش و پر عاید و حقیقتاً دورهى بازسازى بود. بازسازى براى ما یک آرزو بود. من فراموش نمىکنم، روزهاى بعد از جنگ در آن جلسهاى که به دستور امام تشکیل شد، چند نفرى براى طرح خطوط اصلى بازسازى کشور نشستیم؛ به نظر خودمان آرزوهاى بزرگى را در آن نوشتهها آوردیم، بحث کردیم و تصور نمودیم، که انشاءاللَّه در طول چندین سال انجام گیرد. آنچه در این هشت سال ریاست جمهورى شما اتفاق افتاده، از آنچه که آن روز ما آرزو داشتیم، بیشتر است و حقیقتاً کشور بازسازى شد.
کشورى که قبل از ویرانیهاى جنگ هم، حقیقتاً هیچ میراث زیربنایىِ قابل توجّه و قابل قبولى از رژیم گذشته – که استقلال این ملت را نشان دهد – نداشت. بسیارى از آنچه را هم که بود و در طول سالهاى متمادى به دست آمده بود، جنگ از دست ما گرفت. بعد از جنگ، ساختن و راه انداختن کشور، راه انداختن مردم و مشتعل کردن احساسِ کار و تلاش و ابتکار و نوسازى و بازسازى، همّتِ بلند و کار پرمرارتى را مىطلبید، که این دولت، این وظیفه را بر عهده گرفت و با موفّقیت انجام داد … در همهى زمینهها خیلى زحمت کشیدید، خیلى کار کردید و حقیقتاً کشور را پیش آوردید. … آنچه که بر عهدهى این دولت بود و در طول هشت سال در زمینهى بازسازى مىتوانست انجام بگیرد، بحمداللَّه به بهترین وجهى انجام گرفته است. … جناب آقاى هاشمى، به عنوان یک روحانى انقلابى، کارآمد، متدیّن و متعبّد، براى مردم ما مطرح هستند و این خصوصیّاتى است که در ایشان هست”.(۹ مرداد ۷۶)
رئیس دولت بعدی هم با اینکه در جریان مقابل هاشمی قرار داشت، در بیانیه پیروزی خود اعلام نمود که راه توسعه را آقای هاشمی هموار کرده است.
هاشمی پس از آن نیز در کنار رهبری و با اوصاف ویژهای مورد تقدیر رهبری است و رهبری و خود آقای هاشمی به صراحت بیان میکنند که بحث بر سر اختلاف سلیقه راجع به آقای احمدینژاد و سیاستهای وی مطرح است و نه چیز دیگر. هاشمی اما در این ایام و پس از ان، همواره در عمل تابع نظام و رهبری است و علی رغم انتقاد خود به محاکمه فرزندانش استعفا نداد و اعلام میکند که مطیع قانون است.
و البته همه میدانند علیرغم شیطنت برخی که هاشمی را فتنهگر میدانند او چه توانی در این کار میتوانست داشته باشد اما حتی پس از رد صلاحیت خود در انتخابات ریاست جمهوری۹۲، چه نجبیانه به قانون گردن نهاد و حتی برای پرشورتر شدن انتخابات به میدان آمد.
وی نه در زمان قدرت مجاهدین و لیبرالها از آنها ترسید و نه در زمان قدرت اصلاحطلبان تحت تأثیر قرار گرفت، تا جایی که در مجلس ششم تهدید کردند که اعتبارنامه او را تصویب ننموده و او را عالیجناب خاکستری خواندند و نه در زمان قدرت اصولگرایان همراهی بیچون و چرا نمود و سخت اعلام نمود که احمدینژاد را خطری برای کشور میداند و به قیمت تخریبهای سنگین هم وا نداده و همراهیای را که ناصواب میدانست ننمود.
هاشمی قطعا معصوم نیست و خطاهایی دارد، وی قطعا قابل نقد است و نباید مقدس شود، اما آنهایی که مثل آب خوردن به بهانه ملاک حال فعلی افراد است، (که به همان هم قائل نیستند و اصل تخریب آنها متوجه سابقه هاشمی است.)، به خود حق میدهند که هر اهانتی را به چنین شخصیتی روا دارند، خیلی بیخبر از حقایقی هستند که با ذهن نزدیکبین آنان فاصله دارد. آنان معلوم نیست که با کوچکترین احساس خطری چگونه رنگ عوض میکنند اما هاشمی خوب یا بد اسطورهای است که باید قدرش را دانست.
حق هاشمی نیست که اینگونه شرورانه و عیبجویانه وی را تخریب نمود.
منبع: انتخاب