نیمه شب بود یک نیمه شب سرد زمستانی اما عراق هوای مطبوع و خنکی داشت بغداد در سکوت عمیقی فرو رفته بود و ساکنانش در خواب عمیق شبانه بودند در آن ساعات به ظاهر آرام پروازی در فرودگاه بین المللی بغداد بر زمین نشست که ژنرال نامدار ایرانی و همراهانش مسافران آن بودند.هواپیما که فرود آمد ژنرال با آن چهره مصمم همیشگی و با قدم های محکمش از پلیکان هواپیما پایین آمد یار غار همیشگی اش ابومهدی هم همراهش بود. ژنرال دوباره به سرزمین ایمه رسیده بود به حوالی بارگاه امام کاظم(ع) و امام جواد(ع)؛ چقدر در آن نیمه شب دلش شوق زیارت داشت…
زمان به سرعت می گذشت نخستین ساعات روز تکان دهنده سیزدهم دی ماه از راه رسیده بود ژنرال و همراهانش همگی سوار ماشین شدند راننده بی درنگ حرکت کرد دقایقی نگذشت که ناگهان انفجار هولناکی در حوالی فرودگاه بغداد، سکوت شبانه یک جهان را شکست و قلب ها به تپش افتاد. اتفاقی که نباید می افتاد افتاد و ژنرال پرآوازه ایرانی برای همیشه با دنیای ما خداحافظی کرد و رفت…
سپیده صبح که زد خبر شهادت مسافران فرودگاه بغداد، سینه به سینه، کوچه به کوچه، شهر به شهر و کشور به کشور پیچید. جهان در بهت فرو رفت. خبر شوک آور بود غیرقابل باورترین خبر روزگار ما. آری حاج قاسم سلیمانی به شهادت رسیده بود…
حالا سه سال از آن سحرگاه تلخ و خونین می گذرد و در تمام این سالها آدم های اطراف ژنرال قاسم سلیمانی، دوستانش، همکارانش و بلکه یک ملت فرصت داشتند توی ذهن شان بگردند تا ببیند اولین بار او را کجا دیده اند چه حسی نسبت به حاج قاسم داشته اند و حالا با داغ بر دل نشسته اش چکار باید بکنند؟
سید جواد جعفری مدیرکل اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی کرمان و از مدیران باسابقه فرهنگ و هنر کشور یکی از آن آدم هاست.
او که دقیقا هم سن و سال خود حاج قاسم سلیمانی است در سالهای سکانداری اش بر مسند ارشاد استان کرمان با حاج قاسم که آن روزها فرمانده سپاه ثارالله کرمان بود حشر و نشرهای فراوانی داشته است باهم جلسه می گذاشتند، گفت و گو می کردند و ملاقات هایی خاطره انگیز با یکدیگر داشتند. بخشی از خاطرات مشترک آن دو به سالهای جنگ باز می گردد و بخشی هم به سالهای بعد جنگ.
گفت وگوی تقریبا طولانی ما با سید جواد جعفری در یک شامگاه دی ماهی زمستان و در حال و هوای مرور خاطرات سردار پرافتخار سرزمین مان حاج قاسم سلیمانی صورت گرفت این گفتگو را در ادامه می خوانیم.
بیایید به سال های دور سفر کنیم به روزگار جوانی شما و از این جا آغاز کنیم که قسمت زیادی از سال های مدیریت شما در ارشاد کرمان مصادف دورانی است که حاج قاسم سلیمانی نیز در سپاه کرمان مشغول خدمت بود و احتمالا در آن دوران جلسات و برنامه های مشترک زیادی داشتید و زیاد یکدیگر را ملاقات می کردید یادتان هست اولین بار سردار سلیمانی را کجا دیدید و در چه فضایی با ایشان آشنا شدید؟
بله سالهای ابتدایی خدمت من در ارشاد کرمان مصادف با سالهای دفاع مقدس بود شرایطی که لشگر ۴۱ ثارالله با فرماندهی حاج قاسم حضور پر رنگ و تاثیر گذاری در جنگ داشت.در آن دوران مجموعه نهادها و دستگاهها هر کدام مسیولیتی بر عهده داشتند انتظاری که از دستگاه ارشاد می رفت این بود که در زمینه فرهنگی، هنری و تبلیغی به جبهه ها کمک کند ستادی در ارشاد کرمان با عنوان ستاد پشتیبانی های فرهنگی هنری دفاع مقدس تشکیل شد که دو ماموریت داشت یک ماموریت از طرف وزارت ارشاد که در این راستا قرارگاه فرهنگی هنری تحت عنوان قرارگاه کربلا شکل گرفت که در اهواز مستقر بود و به صورت دوره ای مدیران ارشاد به آن قرارگاه می رفتند و پشتیبانی های لازم در زمینه فرهنگی، هنری و تبلیغی جبهه ها را انجام می دادند.تشکیل این ستاد استانی آغاز فصل همکاری ما با سردار بودکه گاهی از طریق قرارگاه کربلا و گاهی هم از طرف لشگر ۴۱ ثارالله که سردار فرمانده آن بود نیازهای فرهنگی هنری جبهه ها به ما اعلام می شد و ما آن نیازها را برآورده می کردیم.
همکاری و آشنایی من با ایشان از همین دوران جنگ و در شرایطی که توضیح دادم آغاز شد. جلسات کاری هم بود که در آنجا سردار را ملاقات می کردیم.بیشتر ملاقات ما با ایشان در آن ایام کاری بود.
آن روزگار چه تصویری از حاج قاسم سلیمانی در ذهن شما نقش بست؟
خب ایشان یک ادم نظامی بود و فرماندهی لشگر را برعهده داشت.اما از اولین کارهایی که در کرمان بلافاصله بعد جنگ انجام داد برگزاری کنگره بزرگداشت شهدا بود ایشان در آن سالها بشدت پیگیری و برنامه ریزی کرد و کنگره بزرگداشت سرداران و ۸ هزار شهید استان کرمان را برگزار کرد که اولین کنگره بزرگداشت شهدای کرمان بعد جنگ در کشور بود و ایشان با جدیت این مراسم را برگزار کردند.
تقریبا چه سالی کنگره برگزار شد؟
فکر میکنم سال ۷۶ بود که این کنگره بسیار با کیفیت برگزار شد و آثار و نتایج بابرکتی داشت که از جمله آنها ایجاد موزه دفاع مقدس در کرمان بود که من یادم هست هم زمان با تاسیس این موزه برای اولین بار عملیات فاو بازسازی شد که مخاطبان زیادی هم داشت.
در همان زمان حدود ۵۰ عنوان کتاب درباره زندگی شهدا و خاطرات سرداران شهید منتشر شد. تیم سرگذشت پژوهشی در کرمان شکل گرفت و خاطرات جمع آوری و برای تدوین در اختیار اداره ارشاد که مسئولیت کمیته فرهنگی را برعهده داشت قرار می گرفت و تیمی از نویسندگان در تهران با مدیریت برادرمان جناب آقای مرتضی سرهنگی شکل گرفته بود واین پژوهش ها به ایشان تحویل داده می شد و ایشان نیز متناسب با شناختی که از هریک از نویسندگان داشتند این پژوهش ها را تقسیم و توزیع می کردند و خاطرات هریک از سرداران شهید را به یکی از نویسندگان برای تولید کتاب می سپردند که عمدتا این کتاب ها به صورت رمان و با جاذبه های بسیار بالا برای مخاطب نگارش می شد. در آن کنگره کتابهای بسیار ماندگاری تولید شد که بعدها وزیر وقت فرهنگ وارشاد اسلامی می گفتند در یکی از دیدارها با مقام معظم رهبری، معظم له از آن کتابها تعریف کرده بودند.
این که سردار نسبت به شهدا و یاد شهدا بعد جنگ اینقدر اهتمام داشتند هنوز هم در ذهنم مانده که نقطه اوج آن برگزاری کنگره سرداران و ۸۰۰۰ شهید بود.
برگزاری کنگره شهدا شما را در جایگاه ارشاد استان کرمان به ایشان نزدیک و نزدیک تر کرد…
دقیقا این طور بود آن زمان بین ارشاد و لشگر ثارالله همکاری هایی شکل گرفت از جمله اینکه مسئولیت کمیته فرهنگی کنگره که بیشتر مسایل فرهنگی و هنری مثل پی گیری کارهای هنری کنگره، چاپ کتاب و…بود به ارشاد واگذار شد و این مسیولیت موجب شد ما با ایشان بیشتر ارتباط داشته باشیم.
همانطور که عرض کردم پژوهش هایی که درباره شهدا انجام شده بود را ما در اختیارگروهی از نویسندگان در تهران قرار دادیم و آنها نگارش را که انجام می دادند ما کارهای آماده را به سردار برمی گرداندیم ایشان نکاتی که لازم بود را یاداوری می کردند و نظرات شان را به ما می گفتند تا اصلاحات انجام و بعد کتاب منتشر شود. در دوره برگزاری کنگره به دلیل حجم بالای کار ، تقریبا همکاری و رفت و امد ما با سردار زیاد بود.
آیا ایشان روی کتاب هایی که تالیف شده بود دیدگاهی خاصی داشتند یا نه کار را کاملا به شما و همکاران تان واگذار کرده بودند؟
اتفاقا او خیلی خیلی حساس بود حساس و دقیق . شخصا متن های نهایی کتاب ها را با دقت می خواند و اصلاحات را منتقل می کرد.
چون خود سردار در متن جنگ و فرمانده لشگر بود و با شهدا زندگی کرده بود، روحیات رزمنده ها را دقیقا می شناخت و آشنایی عمیق و دقیقی داشت لذا وقتی پژوهش هایی که توسط نویسنده های ما تبدیل به کتاب شده بود را به ایشان می دادیم گاهی اصلاحات جزیی داشت که در پایین صفحات یادداشت می کرد و به ما می داد و ما به نویسنده کتاب منتقل می کردیم. اما پیش می آمد که گاهی از نظر سردار کتاب اشکالات اساسی داشت لذا وقت می گذاشتند و با نویسنده جلسه برگزار می کردند و عمیقا اشکالات مورد نظر را مطرح و توضیح می دادند.
اصولی در این کتاب ها برایش مهم بود که آنها را به نویسنده ها منتقل می کرد و از آن ها کوتاه نمی آمد.من بارها از نزدیک شاهد این حساسیت ها در زمان برگزاری کنگره سرداران و نگارش کتاب های مربوط به آن کنگره بودم.
بیشتر مردم ما با ابعاد نظامی و البته معنوی سردارحاج قاسم سلیمانی آشنایی دارند اما شما در زمینه های فرهنگی و هنری با ایشان تعامل و همکاری داشتید می خواهم بدانم آیا ویژگی های فرهنگی هم در ایشان بارز و برجسته بود یعنی نگاهش به حوزه فرهنگ متفاوت از بقیه بود؟
من عمیقا اعتقاد دارم که سردار سلیمانی انسانی اندیشمند و صاحب تفکر بود و نسبت به مسایل فرهنگی، هنری، سیاسی، اجتماعی و… اشراف کامل و جامعی داشت او همانطور که در مسایل نظامی یک نخبه تمام عیار بود در عرصه فرهنگ هم یک نخبه تمام عیار به شمار می آمد اما فرصت حضور در مسایل فرهنگی را کم تر پیدا کرده بود به همین دلیل این بعدش ناشناخته مانده و آن ابعاد را شاید شما و بقیه ندیده باشید به نظر من اگر ایشان وارد مسایل اجتماعی یا سیاسی یا فرهنگی می شد همان نخبگی نظامی را داشت و در این میدان ها هم می درخشید.
سخنرانی هایی که الان بعد شهادتش از او پخش میشود گویای همین حرف است او بشدت از دیده شدن و از دوربین و مصاحبه و.. فراری بود چون نمی خواست مطرح شود بخاطر همین، ابعاد مختلف وجودی اش هنوز پنهان مانده و حالا که رفته فرصتی است که ما با این ابعاد بیشتر آشنا شویم.
این دور اندیشی او آدم را متعجب می کرد و برای ما سوال می شد که چطور یک انسان می تواند اینقدر شخصیت جامع الاطراف داشته باشد.
من عقیده دارم انسان هایی مثل حاج قاسم در هر دوره ای خیلی کم هستند و دلیل اینکه بعد شهادت، او تازه دارد مطرح و شناخته می شود این است که حاج قاسم در دوره حیاتش می خواست دیده نشود.
فکر می کنید مهم ترین بعد شخصیتی حاج قاسم که از نگاه ما پنهان مانده چیست؟
به نظر من او علاوه بر جنبه های سیاسی، نظامی و اجتماعی بارزی که داشت یک عارف به تمام معنا بود و الان وقتش رسیده که این بعد شخصیت او شناخته شود.
حاج قاسم ارادت عمیقی به اهل بیت داشت و دنیا را محضر خدا می دانست او هر کاری برای رضایت خداوند و اهل بیت حاضر بود انجام دهد و در مقابل اگر احساس می کرد کاری ممکن است موجب ناخشنودی آنها شود حتما از آن پرهیز می کرد.
یک انسان کاملا خدایی بود که همه وجود و زندگی اش را در مسیر الهی و مکتب اهل بیت قرار داده بود و بشدت به مردم کشورش بخصوص به خانواده شهدا و رزمنده ها ارادت داشت و روح و قلبش از این عشق سرشار بود.
او انسان محبوب و دوست داشتنی در نزد اقشار مختلف ملت ایران و حتی آدم هایی در آن سوی مرزهاست راز محبوبیت سردار را در چه می دانید؟
همین نکته که تمام وجود حاج قاسم غرق در خدا بود و گفتم یک عارف به تمام معنا بود. بعد شهادتش تجلی عشق ها و ارادت هایی که نسبت به ایشان ابراز می شد را دیدید دوست و دشمن زبان به تمجید او گشودند حتی کسانی که با سردار دشمن بودند باز هم به حاج قاسم احترام می گذارند.
نسل جوانی که برخی هایشان ممکن است خط فکری و مذهبی و سیاسی ایشان را نداشته باشند حتی او را ندیده اند باز دل در گرو عشق و علاقه به حاج قاسم دارند و دل هایشان سرشار از عشق به این مرد بزرگ است.
چون او پر از خدا بود و خداوند هم او را محبوب دل ها قرار دارد و به واسطه مجاهدت هایی که کرد و خدماتی که داشت خداوند او را اینچنین عزیزو دوست داشتنی کرد.
اوج این عشق به حاج قاسم در تشییع باشکوه و بی نظیر او تجلی داشت که حتی کسانی که او را ندیده بودند و شاید به لحاظ مذهبی یا سیاسی شبیهش نبودند هم آمدند و سوگوار رفتنش بودند…
بله خیلی ادم های نامدار فرهنگی، هنری، مذهبی، ورزشی و.. از دنیا می روند اما چه شد که تشییع یک سردار نظامی که از دل روستایی در کویر کرمان سربرآورده بود به بزرگ ترین تشییع جنازه دوران معاصر تبدیل شد و حتی از خارج از کشور هم خود را برای بدرقه ایشان به ایران رساندند به محبوبیت او برمی گردد.
او ۴۰ سال به گفته خودش خواب را بر خود حرام کرده بود و می دوید و می دوید تا مظلومی مورد ظلم قرار نگیرد ۸ سال در دوره جنگ فرمانده لشگر ثارالله بود بعد جنگ هم یک روز دست نکشید و همه عمر خود را در راه خدا و جهاد گذراند و همه جان و جوانی اش را در راه خدا وقف کرد و خدا هم اینچنین برای او جبران کرد.
اینکه این شخصیت نسبت به همه کسانی که در راه خدا مجاهدت می کنند بسیار متفاوت شده به نطر من در دو چیز خلاصه می شود: یکی صداقت و یکی هم اخلاص او.
حاج قاسم نسبت به کاری که داشت انجام می داد حرفی که می زد باوری که داشت کاملا صادق بود و صداقت داشت. در دوره جنگ و بعدها با مخاطبان جهانی هرچه را که می گفت صادقانه بود یعنی حتی دشمنان او هم می دانستند او راست می گوید و در رفتار و گفتارش کاملا صادق است.
یکی هم اخلاص او بود که حاج قاسم را متفاوت کرد تمام وجود او یک چیز را می دید و آن خدا بود او غیر خدا را نمی دید و همه کارهایش فقط برای خدا و رضایت او بود.
من خیلی افراد را دیدم که به لحاظ مذهبی ظاهرا ادم های معتقدی نیستند ولی چون سردار رفتار انسانی با آنها داشته بشدت او را دوست دارند چون او برای نجات انسان ها و کمک به آنها تلاش می کرد و برای بندگان خدا خدمت صادقانه و خالصانه داشت.
آقای جعفری وقتی مردان بزرگ و سرنوشت سازی مثل حاج قاسم از میان ما می روند و جای خالی شان را بیشتر از هر زمانی حس می کنیم آدم هایی مثل شما که از نزدیک او را دیده اند احتمالا مدام در ذهن شان جست و جو می کنند تا یادشان بیاید اولین و آخرین بار کجا او را دیده اند و در آن دیدارها چه اتفاقی افتاده است از خاطره دیدارهای اولتان گفتید می خواهیم بدانیم آخرین بار او را کجا و در چه فضایی ملاقات کردید؟
اولین بار را که گفتم در همان دوران دفاع مقدس بود. و در دوره بعد کنگره شهدای کرمان بود که ملاقات ها و همکاری های ما را به اوج رساند.
آخرین دیدارم با او را که بعد شهادتش بارها آن را در ذهنم مرور کرده ام در مشهد و در جوار بارگاه ملکوتی حضرت رضا(ع) اتفاق افتاد.
آن زمان آیت ا…رییسی تولیت آستان قدس رضوی را برعهده داشت که من هم مسئولیتی در آستان مقدس داشتم سردار برای جلسه ای در حوزه مقاومت همراه با ابومهدی المهندس به مشهد آمده بودند که من آخرین بار آنجا ایشان را ملاقات کردم و خاطرات گذشته بخصوص در کرمان مرور شد و این دیدار آخرین دیدار ما بود که درست چند ماه قبل شهادت او اتفاق افتاد و بعد آن با شهادت سردار ،حسرت دوباره دیدنش در این دنیا بر دل من و همه علاقمندانش ماند و او با رفتنش داغی بر دل من گذاشت که به این زودی ها فراموش نمی شود.
و وقتی خبر شهادتش را شنیدید…
خیلی عجیب بود. آن سحرگاه را اصلا فراموش نمی کنم. نزدیکی های اذان صبح بود که گوشی ام زنگ خورد خیلی برایم عجیب و استرس آور بود که مگر چه اتفاقی افتاده که آن وقت کسی به من زنگ می زند گوشی ام را با عجله برداشتم که پسرم با شوک زدگی به من گفت: شنیدین حاج قاسم در عراق به شهادت رسیده؟ من دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاد اینقدر خبر هولناک بود و شوک آور و غیر منتظره که تا مدتی در عالم خود بودم. مات و مبهوت مانده بودم و نمی دانستم دقیقا چه اتفاقی افتاده. باورم نمی شد.قدری وضعیتم که بهتر شد تلویزیون را روشن کردم و فهمیدم بله خبر درست است.
آن لحظه چه احساسی پیدا کردید؟
راستش مات و مبهوت بودم و بیشتر از هر زمانی حس خلا داشتم حسرت می خوردم که چطور جای او خالی شد مدام از خودم می پرسیدم که بعد او چه خواهد شد ؟ ما بدون حاج قاسم باید چکار کنیم و دوران بعد حاج قاسم چگونه خواهد بود؟ حسی که من و احتمالا خیلی از مردم ایران نسبت به حاج قاسم سلیمانی داشتند این بود که با حضور او آرامش حاکم است و شب ها راحت می شود راحت سر بر بالین گذاشت چون چشم های همیشه بیدار او مراقب ما و کشور ماست مردی هست که دارد مرزداری می کند خلاصه حاج قاسم هست و حالا او شهید شده بود و دیگر نبود و این بشدت مرا اذیت می کرد که با دوران فقدان او چه کنیم؟ اصلا کسی می تواند جای خالی او را پرکند جای خالی یک ادم بی نظیر و یگانه را ؟ حس می کردم بعد او دیگر کسی مراقب ما نیست.می توانم بگویم همه وجودم آن لحظات نگرانی از آینده بود که بعد او چه می شود؟ که البته بلافاصله با انتخاب سردار قاانی از سوی مقام معظم رهبری دوباره آرامش به دلها برگشت. یک حس دیگرم هم حسرت این بود که او دیگر نیست و ما دیگر نمی توانیم او را ببینیم این دو حس از آن صبحگاه تلخ در ذهنم مانده.
حالا با گذشت سه سال از شهادتش چه حسی نسبت به او دارید؟
خب او که باید می رفت.پاداش سالها مجاهدتش جز شهادت نبود. از نظر من شهید سلیمانی یک ذخیره الهی برای روز مبادا بود. حقیقت زندگی او را هم که همه می دانیم: اینکه اصلا نباید می ماند چون به گفته خودش در بیابان ها هم دنبال شهادت می گشت.
در همان دوره جنگ ایشان بارها تا پای شهادت رفته بود و همه هم رزمانش مثل احمد کاظمی، شهید همت، شهید مهدی زین الدین و خیلی دیگر از رفقایش شهید شده بودند و از آن مجموعه فقط حاج قاسم مانده بود.شهید نشدنش بیان گر این بود که او ذخیره خدا برای روز دیگری است و قرار است ایشان در جای دیگری ماموریتی را به انجام برساند و بعد برود.
این مرد همان وقت که فرمانده لشگر ثارالله بود عملا شهید زنده بود یادم هست برای همین کنگره سرداران شهید کرمان که خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم ایشان خطاب به سردار گفتند: «آقای سلیمانی شما که شهید زنده هستید» یعنی آن زمان رهبری ایشان را به عنوان شهید یاد کردند.
اینکه شهید نشده بود تعجب آور و البته نشان دهنده این بود که این شهید زنده،کار انجام نداده ای در این دنیا دارد. بعد جنگ، ایشان مسیولیت سپاه قدس را برعهده گرفت و بعد ماجرای داعش و جنگ های عراق و سوریه و.. پیش آمد و او توانست جبهه مقاومت را علیه آمریکا و اسراییل و داعش متحد کند و سرانجام به آنچه آرزویش بود برسد.
خیلی از کسانی که حاج قاسم را در دوران حیاتش ندیدند حالا بعد شهادتش به کرمان سفر می کنند و در گلزار شهدای این شهر به دیدار مردی می روند که در آرامشی ابدی در کنار بقیه یاران شهیدش آرام گرفته؛ انگار با شهادت حاج قاسم دیار کریمان دوباره زنده شده…
اینکه با حضور سردار در گلزار شهدای کرمان، این شهر به عنوان پایتخت مقاومت جهان اسلام لقب گرفته خیلی بامسماست. همان طور که مردم ایران اماکن مقدس را در شهرهای مذهبی مثل مشهد و قم و.. زیارت می کنند به کرمان سفر می کنند تا با سرباز پراوازه وطن ملاقات و تجدید پیمان کنند.
کرمان در طول تاریخ همیشه منشا تحولات بسیاری بوده و مردان بزرگی از این تاریخ و از این جغرافیا پا گرفته اند که در دوران ما سردار سلیمانی در دل کرمان پرورش یافت و از این جا جهانی شد. این حضور استمرار همان جریان تاریخی است که اهالی کرمان همواره نسبت به سرزمین ایران و مکتب اهل بیت وفادار بوده اند.حاج قاسم هم از درون همین مردم جوشید. امروز کرمان افتخار می کند که چنین فرزندی را به اسلام تقدیم کرده و افتخار یافته به واسطه مزار حاج قاسم، از عاشقان اهل بیت میزبانی کند.
آخرین سوالم درباره عکس مشترک شما با حاج قاسم سلیمانی در سال های دور است از آن عکس خاطره انگیز هم برایمان بگویید…
یادم هست اقای مهندس ضرغامی که آن زمان در دوره وزارت اقای علی لاریجانی، معاون پارلمانی وزارت ارشاد بود سفری به کرمان داشت که ما به دنبال این سفر نشست هایی را در استان با مدیران داشتیم که یکی از نشست ها را هم با سردار قاسم سلیمانی فرمانده لشگر ۴۱ ثارالله برگزار کردیم. این عکس یادگار آن دیدار است.
ممنونم که در این گفتگو ما را بیشتر با حاج قاسم سلیمانی آشنا کردید…
من هم از شما سپاسگزارم که فرصتی دادید تا درباره او حرف بزنیم این افتخار ماست که از حاج قاسم بگوییم.