سخنی با تولیت آرامستان های انار
ایام محرم فرصتی دست داد تا به شهر و دیار عزیزمان سفری داشته باشم. دیدار خویشان و دوستان، عزاداری دهه محرم، زیارت اهل قبور و حضور در طبیعت انار همیشه برایم دل نشین بوده است. مردمان این سامان نجیب، خونگرم، میهمان نواز، پرتلاش، با تدبیر و با سلیقه اند و این را بارها از زبان مسافرانی که گذری به شهرمان داشته اند شنیده ام. شهری آباد، خوش سیما، با ساختاری متمرکز، پیوسته و منظم است که عصاره فضائل این شهر در بارگاه منور امامزاده محمد صالح (سلام الله علیها) دیده می شود. نگینی فیروزه ای که از کیلومترها دورتر بر پیشانی این شهر می درخشد. امامزاده مهربانی که ما مردمان انار افتخار همسایگی او را داریم و چه خوب همسایه ای.
همسایه ای که همیشه درب خانه اش برای تک تک مردم این شهر باز بوده و با آغوشی باز پذیرای میهمانانش که با شادی و غم، نذر و نیاز و یا گله و شکایت به دیدارش می آیند است. حتی زمانی که یکی از عزیزانمان را از دست می دهیم او را در جوار بارگاهش به خاک می سپاریم تا از میهمان نوازی این همسایه کریم بهرهمند گردند و دلتنگی بازماندگان را تسکین بخشد….
در این خصوص نکته ای بنظرم آمد تا در این نوشته بیان کنم. هر زمان که فرصتی دست میدهد و به انار سفر میکنم زیارت امامزاده و اهل قبور سعادتی است که نصیب میگردد. همه ما درگذشتگانی داریم که در صحن و سرای این بارگاه آرمیده اند که حضور و قرائت فاتحه ای بر سر مزارشان یاد و خاطره آنها را زنده نگه میدارد.
در روایتی از امام صادق چنین آمده است: اهل قبرستان حضور شما را می فهمند و شاد می گردند و با شما انس می گیرند.
اما مشکلی که همیشه با آن روبرو بوده ام پراکندگی قبور این درگذشتگان است. بارها شده است برای رسیدن بر سر مزارشان از نقطهای به نقطه دیگر رفته و یا بعضا حتی در پیدا کردن سنگ مزارشان با مشکل روبرو شده ام و چنین به نظر می رسد موضوعی که شاید بی اهمیت جلوه کند (و بتوان با تدبیر و برنامه ریزی آن را برطرف نمود) با گذشت زمان به معظلی تبدیل گردد.
اما آنچه به نظر این حقیر می آید و در برخی شهرها نیز تجربه شده است آنست که تازه درگذشته هر خانواده را در بخش مشخصی از آرامستان به خاک می سپارند تا هم از این پراکندگی جلوگیری شود و هم اینکه بازماندگان تا سالها و بلکه قرن ها شناسنامه هویتی خویش را بشناسند و اجداد و نیاکانشان را یاد نمایند.
فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوان
لب بِگُشا که میدهد لعل لبت به مرده جان
یادداشت: سید مهدی جعفری